جدول جو
جدول جو

معنی نجم الدین - جستجوی لغت در جدول جو

نجم الدین
(پسرانه)
آنکه چون ستاره ای در دین می درخشد، نام عارف بزرگ و نامدار قرن هفتم، نجم الدین رازی
تصویری از نجم الدین
تصویر نجم الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
نجم الدین
(نَ مُدْ دی)
عبدالغفار قزوینی، ملقب به نجم الدین. صاحب کتاب السماوی الصغیر در فقه شافعی است. وی به سال 665 یا 668 ه. ق. درگذشته است. رجوع به کشف الظنون و شدالازار ص 200 و 71 و ریحانهالادب ج 4 ص 171 شود
مولانا نجم الدین، محمود بن ابراهیم بن علی کازرونی، معروف به اصم و ملقب به نجم الدین. از حافظان و محدثان و ادبای قرن هشتم هجری شیراز است. رجوع به شدالازار ص 106 شود
احمد بن ابوبکر محمد نخجوانی. وی شارح اشارات و قانون ابن سیناست. جز این از حال وی اطلاعی نیست. رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 168 و روضات الجنات ص 77 شود
محمد کابلی، معروف به ملا قاسم گاهی. از شاعران قرن دهم هجری است. رجوع به گاهی و نیز رجوع به تذکرۀ علمای هند ص 167 و ریحانهالادب ج 3 ص 350 شود
احمد بن علی بن الرفعه. وی بر کتاب الوسیط غزالی شرحی نوشته است در 60 مجلد بنام المطلب. رجوع به غزالی نامه ص 234 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجت الدین
تصویر حجت الدین
(پسرانه)
آنکه دلیل و برهان دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نقی الدین
تصویر نقی الدین
(پسرانه)
برگزیده در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعیم الدین
تصویر نعیم الدین
(پسرانه)
نعمت دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نظام الدین
تصویر نظام الدین
(پسرانه)
موجب نظم و انظباط در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجیب الدین
تصویر نجیب الدین
(پسرانه)
اصیل و شریف در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، یوم الحشر، ستخیز، قارعه، روز وانفسا، یوم التّناد، روز پسین، روز درنگ، رستاخیز، یوم النشور، نشور، روز بازپرس، طامة الکبریٰ، یوم القرار، فرجام گاه، روز جزا، یوم دین، روز بازخوٰاست، یوم الجمع، رستخیز، روز رستاخیز، یوم الحساب، یوم التلاقی، روز امید و بیم، یوم السبع، روز شمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجس العین
تصویر نجس العین
چیزی که ناپاکی و پلیدی آن معلوم و مشهود باشد، چیزی که نجاست، ذاتی آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دُلْ غَفْ فا)
ابن عبدالکریم بن عبدالغفار القزوینی ملقب به نجم الدین. وی فقیه شافعی است. از کتب اوست: الحاوی الصغیر، العجایب فی شرح اللباب. وی به سال 665 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ قَزْ)
عبدالغفار. کتاب حاوی و لباب وشرح لباب از تصانیف اوست. (از تاریخ گزیده ص 811)
لغت نامه دهخدا
(غَزْ زی)
محمد بن محمد بن محمد بن احمد غزی عامری دمشقی، ملقب به نجم الدین (977-1061هجری قمری). مورخی متتبع و ادیب بود. وی در دمشق به دنیا آمد و در همانجا در گذشت. او راست: کتاب ’الکواکب السائره فی تراجم اعیان المئه العاشره’ خطی، و کتاب ’لطف السمر و قطف الثمر من تراجم اعیان الطبقه الاولی من القرن الحادی عشر’. محبی از این کتاب بسیار اقتباس کرده است، و کتاب ’التنبیه فی التشبیه’ در هفت مجلد، و کتاب ’عقدالنظام’ در اخلاق و پندها، و کتاب ’النجوم الزواهر’ در شرح ارجوزۀ پدرش بدرالدین درباره کبائر و صغائر، این نیز خطی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 982)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ)
اول، ملقب به السعید. هفتمین ملوک ارتقیۀ ماردین است. وی از 637 تا 658 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 150)
ثانی، ملقب به المنصور. دهمین ملوک ارتقیۀ ماردین است. وی از 693 تا 712 ه. ق. حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 151)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
عبدالله ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابومحمد. از مدرسان نظامیۀ بغداد بوده است. وی در آغاز خلافت مستعصم عباسی به سال 640 بدین سمت گماشته شد. (از غزالی نامه ص 140)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ زَ)
به روایت حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده ’معاصر ابقاخان بود، اشعار نیک دارد’:
منم زرکوب و محصولم ز صنعت
به جز فریادی و بانگی نباشد
همیشه در میان زر نشینم
ولیکن هرگزم دانگی نباشد.
رجوع به تاریخ گزیده ص 825 شود. و نیز در ریحانهالادب ج 4 ص 170 و قاموس الاعلام ج 6 و تذکرۀ صبح گلشن ص 509 و ریاض العارفین ص 131 و حبیب السیر ج 3 ص 134 با استفاده از مأخذ مذکور در فوق با تصرف و سلیقۀ مؤلفان نامی از وی آمده است
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
سلیمان بن عبدالقوی بن عبدالکریم طوفی بغدادی، ملقب به نجم الدین و مشهور به ابن ابی عباس. فقیه و نحوی و شاعر عراقی است. او راست: 1- شرح الاربعین النوویه. 2- شرح مختصرالروضه. 3- شرح المقامات و غیره. وفات او به سال 710 یا 716 ه. ق. اتفاق افتاد. (از ریحانهالادب ج 4 ص 170). و نیز رجوع به روضات الجنات ص 323 و الدرر الکامنه 154 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ رَ)
از دانشمندان دورۀ گورکانی و ملازم میرزا میرانشاه بود و به دستور این شاهزاده کتاب کامل التواریخ ابن اثیر را از عربی به فارسی ترجمه کرد. (از حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 91)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
محمود بن الیاس. فقیه و طبیب شیرازی. در قرن هفتم هجری میزیسته است و در اواخر این قرن در شیراز وفات یافته. طبیبی حاذق و فقیرنواز بوده. از تألیفات اوست: الحاوی فی علم التداوی، شرح العضول لبقراط، الرشیدیه، کتاب التشریح، کتاب الاغذیه و الاشربه، الرساله الثلجیه، کتاب اسرار النکاح. (از شدالازار ص 277)
لغت نامه دهخدا
ابن محمد شافعی، ملقب به نجم الدین و معروف به قمولی. او راست: موضح الطریق در شرح اسمأالله الحسنی. وفات به سال 737 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نجم الدین محمد بن علی بن سلیمان بن محمد بن احمد بن حسین بن همه مکنی به ابوبکر مؤلف کتاب معروف راحهالصدور، که بین سالهای 550 و 555 هجری قمری در راوند بدنیا آمده است و به سبب قحطی که در سال 570 در اصفهان روی داده خانوادۀ او بفقر دچار شده اند و او ناچار در خدمت خال خود تاج الدین که یکی از علمای اصفهان بوده تحصیل علم و کسب معیشت میکرده است. وی مردی فاضل بود و دانشمند و شاعر نویسنده و هنرمند و خطاط بود و بقول خود او هفتاد گونه خط ضبط کرد، و از نوشتن مصحف و تذهیب و تجلید که بغایت آموخته بوده کسب معیشت میکرد و کتب علمی می خرید و نزد استادان می خواند و از علمای عصر اجازۀ روایت میگرفت. در دورۀ سلطنت طغرل بن ارسلان (573-590) در اصفهان بآسایش روزگار میگذرانید و بعد که خال او زین الدین مجدالاسلام بسمت معلمی طغرل در همدان اختصاص یافت و پادشاه را خواندن آموخت و بخط نوشتن واداشت راوندی هم بهمدان در خدمت خال بود و قرآنی که پادشاه بخط خود نوشت او نیز چون دیگر نقاشان و مذهبان در تکمیل و زرنگاری آن مصحف مشغول بوده است. بعد از انقراض دولت سلاجقه و کشته شدن طغرل و آمدن خوارزمیان راوندی از عراق به بلاد آسیای صغیر مسافرت کرد و در پناه کیخسروبن قلج ارسلان ملقب به غیاث الدین (616-634) که بکیخسرو دوم معروفست جای گرفت و کتاب راحهالصدور را که نام اصلی آن ’اعلام الملوک المسمی براحهالصدور و آیهالسرور’ است بسال 599 هجری قمری آغاز نمود و در سال 603 بپایان رسانید و بنام آن پادشاه کرد. راحهالصدور یکی از بهترین کتب نثر فارسی در سبک نثر فنی است، بیشتر شواهد فارسی این کتاب یا از شاهنامه است یا از خود مؤلف. مضمون کتاب عبارت است از شرح وقایع وتاریخ سلطنت خاندان سلجوقی از ابتدای کار تا انقراض آن سلسله و همچنین شرح حال خود و خاندان خود و اوضاع عراق پس از استیلای خوارزمیان. که بیگمان مأخذ وی سلجوقنامۀ ظهیری بوده است. نجم الدین علاوه بر کسب فضل و دانش و هنر از دو خال فاضل و هنرمند خود تاج الدین احمد بن محمد و زین الدین محمود بن محمدو سایر اساتید از محضر شمس الدین احمد بن منوچهر شصت کله (در حدود سال 580) بهره مند گردید و این استاد برای نجم الدین برنامه و منهجی تعیین نمود که جهت تمرین طبع و پرورش ذوق شاعری مفید میشمرد و عشق کم نظیر اوبشاهنامه و استشهاد از آن در کتاب نیز براهنمایی شمس الدین احمد بن منوچهر حاصل گردیده و شیوایی بیان مؤلف نیز بیگمان مدد قوی از سرچشمۀ بلاغت سحرآسای استاد طوس یافته است. غیر از کتاب راحهالصدور، وی را کتابی بوده است در معرفت اصول خط که خلاصۀ آن را در اواخر کتاب راحهالصدور بعنوان ’فصل فی معرفه اصول الخط من الدائره و النقط’ گنجانیده است. از اشعار اوست قطعۀ زیر که در دوران بیماری در سفر مازندران گفته:
گیتی چه خواهد از من مسکین مستمند
عالم چه جوید از من دلخستۀ نژند
دردا که حلقه گشت جهان پیش چشم من
من مانده در میانۀ این حلقه پای بند
ای دوستان چرا نکند یاد من کسی
گوید محمد از چه سبب گشت مستمند
ای مهتران و یاران ای بی عنایتان
رحمت کنید بر من دلخستۀ نژند
پندم دهند هر کس وگویند صبر کن
بی دل چگونه صبر کنم پس چه سود پند
بسیار صبر کردم و سودم نمیکند
ای دوستان نگویید آخر ز صبر چند.
و همو راست ابیات زیر از قصیده ای که در رثای سلطان طغرل گفته:
دریغ عالم معنی خراب می بینم
دریغ ماه کرم در سحاب می بینم
دریغ چون تو جوانی که زیر خاک شدی
که همچو گنجت تحت التراب می بینم
فتاد در دل آهن ز مرگ تو آتش
ز چشم سنگ، روان گشته آب می بینم
بدست مردمک دیده پر ز خون دو چشم
بیاد روی تو جام شراب می بینم
ز خون دیده دل سنگ لعل می یابم
ز آه دل جگر شب کباب می بینم.
(از مقدمۀ راحهالصدور بقلم آقای بدیع الزمان فروزانفر) (راحهالصدور ص 360 و 373) (سبک شناسی ج 2 ص 405). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 792 و 920 و 1130، تتمۀ صوان (حاشیۀ ص 151) ، تاریخ سیستان ص 372 و 365 و مزدیسنا ص 272 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ قَ)
احمد بن محمد قرشی مخزومی قمولی مولد، مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین. وی از علمای عامۀ قرن هشتم هجری و افقه فقهای مصر است. مدتی تصدی منصب قضا داشته. از تألیفات اوست: 1- البحر المحیط فی شرح الوسیط، وی در این کتاب چهل جلدی به شرح کتاب وسیط غزالی پرداخته، سپس ملخص آن را به نام جواهرالبحر موسوم کرده. 2- تکملۀ تفسیر فخر رازی. 3- شرح الاسماء الحسنی. 4- شرح مقدمۀ ابن الحاجب. وی به سال 727 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب ج 3 ص 317). و نیز رجوع به غزالی نامه ص 234 و کشف الظنون و الدررالکامنه ص 304 و روضات الجنات ص 78 شود
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن محمد بن احمد بن عثمان یمانی زیدی، ملقب و معروف به نجم الدین. مردی فاضل از مردم هجره العین یمن بود و تألیفاتی دارد که از آن جمله است: 1- الجواهر و الغرر فی کشف اسرار الدرر. 2- برهان التحقیق و صناعهالتدقیق. 3- الثمرات الیانعه و الاحکام الواضحه القاطعه، در 3 جلد. مرگ وی به سال 832 هجری قمری روی داده است.
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ کُ را)
احمد بن عمر بن محمد خیوقی خوارزمی، مکنی به ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامهالکبری و معروف به شیخ نجم الدین کبری. مؤسس سلسلۀ کبرویه. از مشاهیر عرفا و اکابر صوفیان قرن ششم و هفتم هجری است نجم الدین رازی و مجدالدین بغدادی و سعدالدین حموی و سیف الدین باخرزی و بهاءالدین ولد از مریدان و شاگردان ویند. کبری گفتن او به جهت آن است که از کثرت فطانت و ذکاوت، تمامی مشکلاتی را که از وی سؤال نمودند، حل نموده و بر هر کسی که با وی جدل و مناظره کردی غالب آمدی. او را طامهالکبری (بلای بزرگ) گفتند اما ابوالجنّاب گفتن او به جهت کثرت اجتناب او از دنیا بوده است. او را ولی تراش گفته اند که در مدت عمر دوازده کس را به مریدی قبول کرد و همه از مشایخ و اولیا شدند، چون شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ سعدالدین حموی و... چنگیزخان پیش شیخ نجم الدین کبری فرستاد که فرموده ام که در خوارزم قتل عام کنند، باید از آنجا بیرون آئی تا کشته نشوی، شیخ جواب داد که هشتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم، در وقت ناخوشی از ایشان تخلف کردن بی مروتی باشد... در فترت مغول در خوارزم شهید شد در سنۀ ثمان و عشر و ستمائه (618 ه.ق.) . مزارش ناپیداست. (تاریخ گزیده ص 789). قزوینی آرد: وفات وی به قول مشهور در سنۀ 618 بوده است در موقع فتح خوارزم به دست لشکر مغول که وی در آن واقعه به شهادت رسیده است، اولین کسی که به این فقره اشاره نموده تا آنجا که اطلاع داریم رشیدالدین فضل اﷲ وزیر است در جامع التواریخ که در حدود 710 ه.ق. تألیف شده و عین عبارت او از قرار ذیل است: ’چنگیزخان چون آوازۀ شیخ نجم الدین شنیده بود به وی کس فرستاد که من خوارزم را قتل خواهم کرد و آن بزرگ باید که از میان ایشان بیرون رود و به ما بپیوندد، شیخ رحمهاﷲعلیه در جواب گفت که هفتاد سال با تلخ و شیرین روزگار در خوارزم با این طایفه به سر برده ام، اکنون که هنگام نزول بلاست، اگربگریزم از مروت دور باشد، بعد از آن او را از میان کشتگان بازنیافتند، والسلام’. پس از آن در تاریخ گزیده و تاریخ یافعی و نفحات و روضهالصفا و حبیب السیر و سایر کتب تواریخ و تذکره ها این فقره را متدرجاً با شاخ وبرگهای بسیار تکرار کرده اند و هرچه از اصل واقعه دورتر می شویم زواید و تفاصیل افسانه مانند بسیاری می بینیم که بر این حکایت سهل و سادۀ طبیعی جامعالتواریخ علاوه شده است، ولی عجیب است که در تاریخ جهانگشای جوینی که قریب پنجاه سال قبل از جامعالتواریخ تألیف شده و صاحب آن علاءالدین عطاملک جوینی از همه کس بیشتر از وقایع اوایل خروج مغول و نیز از اوضاع و احوال خوارزم باخبر بود و یک جلد تمام از تاریخ او منحصراً مخصوص تاریخ خوارزمشاهیان است، مطلقاً و اصلاً ذکری و اشاره ای به این فقره یعنی قتل شیخ نجم الدین کبری در وقعۀ خوارزم یافت نمی شود، و همچنین زکریابن محمدقزوینی در آثارالبلاد که آن نیز قریب چهل سال قبل ازجامعالتواریخ تألیف شده در ذیل ’خیوق’ ترجمه احوال ممتعی از نجم الدین کبری نگاشته ولی مطلقاً و اصلاً از حکایت شهادت او در وقعۀ خوارزم ذکری در میان نیاورده، سهل است، تاریخ وفات او را هم در حدود ششصدوده ضبط کرده یعنی هشت سال قبل از واقعۀ خوارزم. درخصوص مرقد شیخ نجم الدین کبری نیز مابین بعضی مورخین تناقض عجیبی مشاهده می شود، در تاریخ گزیده که در سنۀ 730 تألیف شده پس از ذکر شهادت او گوید ’مزارش ناپیداست’ و حال آنکه در سنۀ 733 یعنی فقط سه سال بعد ازتاریخ تألیف گزیده که ابن بطوطه در آن سال به خوارزم رسیده بود مرقد او را به عبارت ذیل وصف می کند: ’و بخارج خوارزم زاویه مبنیه علی تربه الشیخ نجم الدین الکبری و کان من کبار الصالحین و فیها الطعام للوارد و الصادر’، و مرحوم رضاقلی خان هدایت در سفر خوارزم خود در سنۀ 1267 ه.ق. نیز مرقد او را در گرگانج مشهور به اورگنج زیارت کرده است. (حاشیۀ قزوینی و عباس اقبال بر ص 68 و 69 شدالازار). از تصانیف اوست: 1- رساله الخائف الهائم عن لومه اللائم 2- فواتح الجمال، به فارسی. رباعیاتی چند هم بدو منسوب است، حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده این رباعی را از او آورده است:
دیوی است درون من که پنهانی نیست
برداشتن سرش به آسانی نیست
ایمانش هزار بار تلقین کردم
آن کافر را سرمسلمانی نیست.
و نیز مؤلف ریحانهالادب آرد:
در کوی تو میدهند جانی به جوی
جان را چه محل که کاروانی به جوی
از تو صنما جوی جهانی ارزد
زین جنس که مائیم جهانی به جوی.
و نیز در تذکره های دیگر است:
گر طاعت خود نقش کنم برنانی
وآن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
وآن سگ باشد گرسنه در زندانی
از ننگ بر آن نان ننهد دندانی.
یک موی تو را هزار صاحب هوس است
تا خود به تو زین جمله که را دسترس است
آنکس که بیافت دولتی یافت عظیم
وآنکس که نیافت درد نایافت بس است.
رجوع به شدالازار ص 68 و 352 و آثارالبلاد ص 355 و جامعالتواریخ باب خوارزم و تاریخ گزیده ص 789 و روضات الجنات ص 81 و حبیب السیر ج 3 ص 31 و دول الاسلام ص 93 و مجمل فصیحی ذیل حوادث سال 617 و 618 و نفحات الانس ص 480 و روضهالصفا ص 33 و طرایق الحقایق ص 48 و 149 وریاض العارفین ص 143 و مجمعالفصحا ج 1 ص 633 و ریحانهالادب ج 4 ص 172 و مجالس العشاق ص 84 و مجالس النفایس ص 319و تاریخ تصوف در اسلام تألیف غنی ص 495 و 514 و 546 و مجلۀ یادگار سال 4 شماره های 1 و 2 و 9 و 10 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی مَ)
وی به سال 913 هجری قمری وکیل و متصدی ادارۀ امور مالی و اداری دربار شاه اسماعیل صفوی شد. رجوع به حبیب السیر ج 3 جزء 4 ص 149 و سازمان اداری حکومت صفوی ص 81 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
شیخ نجم الدین، عبدالرحمن بن محمد بن احمد مصالحی بیضاوی، مکنی به ابومحمد و ملقب به شیخ نجم الدین. از مشایخ و علمای قرن ششم هجری شیراز است. وی از ابوموسی مدینی روایت حدیث کرده است و جمع کثیری از جمله شیخ صفی الدین کرمانی نزد او تلمذ و از او روایت کرده اند. صاحب کرامات و مقامات بوده است. وی به سال یا هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 141 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
عماره بن ابی الحسن علی بن زیدان یمنی مذحجی، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابومحمد و معروف به فقیه یمانی یا یمنی. از شاعران و فقهای یمن است. وی در دربار خلفای فاطمی مصر و سپس صلاح الدین ایوبی میزیسته. او راست: 1- اخبارالیمن. 2- المفید فی اخبار الزبید. 3- النکت العصریه فی اخبار الوزراء المصریه. 4- دیوان شعر. از اشعار اوست:
اذا لم یسالمک الزمان فحارب
و باعد اذالم تنتفع بالاقارب
و لاتحتقر کید الضعیف فربما
تموت الافاعی من سموم العقارب.
وی به سال 569 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب ج 4 ص 172). و نیزرجوع به ابن خلکان ج 1 ص 409 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی)
محمد بن سعیدالدین محمد بن مسعود بلیانی کازرونی، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به نسیم الدین. از علمای قرن هشتم و از مشایخ بلیان است. وی در 65سالگی به سال 810 هجری قمری در لار وفات یافت.
لغت نامه دهخدا
(نِ مُدْ دی)
قاضی نظام الدین، ابن شرف الدین حاجی محمد فراهی، از فقها و علمای قرن نهم و معاصر سلطان حسین بایقراست و بفرمان او در دارالسلطنۀ هرات منصب قضا داشت و به سال 900 هجری قمری درگذشت. (از رجال کتاب جبیب السیر ص 180). و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر جزو 3 ج 3 ص 438 شود
احمد از علمای قرن یازدهم و معاصربا شاه عباس ثانی صفوی است، وی کتاب فرس نامه را به فرمان این پادشاه تألیف کرده است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 209). و نیز رجوع به اعیان الشیعه ج 8 ص 347 شود
ابوالفتح فخرالملک پسر خواجه نظام الملک است، وی بعد از پدر به وزارت برکیارق رسید و به سال 500 هجری قمری کشته شد. رجوع به تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا ج 2 ص 907 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ بُدْ دی)
بهاءالملک. وی از طرف سلطان محمد خورازمشاه حکومت مرو داشت و چون در ف تنه تاتار مغولان قصد مرو کردند، شهر را رها کرده به قلعه ای پناهنده شد و سپس به مازندران رفت و مغولان را به تسخیر مرو (که مجدداً به دست مجیرالملک شرف الدین مظفر حاکم قبلی آنجا افتاده بود) برانگیخت و خود با سپاه مغول روانۀ مرو شد و سرانجام به دست مغولان کشته گشت. رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 52 و 53 شود
علی بن محمدجبل عاملی. از فقها و محدثان و شعرای امامیۀ عرب است. او راست: 1- حساب الخطأین. 2- شرح اثناعشریۀ صاحب معالم. 3- رحلۀ منظوم. وی در قرن یازدهم هجری میزیسته. (ازریحانهالادب ج 4 ص 176). و نیز رجوع به امل الامل شود
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ تُدْ دی)
ابوجعفر یا ابوعبدالله محمد بن ابی محمد بن ظفر صقلی مکی موصوف به حجهالدین و معروف به ابن ظفر نحوی لغوی از فضلای ادبا که در شهر صقلیه متولد و در مکه نشو و نما کرده و مسافرتها نموده. او راست: 1- الاستنباط المعنوی. 2- الاشتراک اللغوی. 3- انباء نجباء الابناء. 4- حاشیۀ درهالغواص حریری. 5- خیرالبشر بخیر البشر. 6- سلوان المطاع فی عدوان الاتباع. 7- شرح صغیر مقامات حریری. 8- شرح کبیر مقامات حریری. 9- الینبوع در تفسیر قرآن مجید. وی در سال 565 هجری قمری در شصت و هشت سالگی در شهر حماه درگذشت. (ابن خلکان ج 2 ص 101) (معجم الادباء ج 19 ص 48) (معجم المطبوعات ص 949) (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(نَ مُدْ دی نِ)
شیخ نجم الدین رازی، عبدالله بن محمد، مکنی به ابوبکرو معروف به شیخ نجم الدین دایه و شیخ نجم الدین رازی. از عرفای بزرگ قرن هفتم هجری و از شاگردان شیخ نجم الدین کبری است. وی به سال 617 هجری قمری پس از واقعۀ قتل استادش نجم الدین کبری به هنگام حملۀ تاتار به خراسان از خوارزم فرار کرد و به همدان آمد و چون لشکریان مغول رو به سوی همدان نهادند، به ناچار در سال 618شیخ به ترک همدان گفته رخت عزیمت به اردبیل کشید تا ’مسکن در دیاری سازد که در او اهل سنت و جماعت باشند و از آفت بدعت و تعصب هوی پاک بود’، اما امامت وی در اردبیل نیز دیری نپائید و در همان سال روانۀ بلادروم شد و در قیساریۀ روم به خدمت سلطان علاءالدوله کیقباد سلجوقی رسید و از آن پس در حمایت وی قرار و آرام یافت، و به پاس انعام سلطان به سال 620 در شهر سیواس کتاب مرصادالعباد را در مباحث عرفانی سیر و سلوک و مبداء و معاد به فارسی به نام علاءالدوله تصنیف کرد. شیخ بقیت عمر را به فراغت و امنیت در بلاد روم و در مصاحبت عارفانی چون صدرالدین قونیوی و جلال الدین مولوی گذرانید و سرانجام به سال 645 هجری قمری وفات یافت. (از تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 49). این رباعی را مؤلف مجالس النفایس به نام او ثبت کرده است:
عشقت که دوای جان هر دل ریش است
زاندازۀ هر هوس پرستی بیش است
چیزی است که از ازل مرا در دل بود
کاری است که تا ابد مرا در پیش است.
و نیز رجوع به مجالس العشاق ص 110 و روضات الجنات ص 248 و مجالس النفایس ص 320 و ریاض السیاحه 275 و سبک شناسی ج 3 ص 20 و ریاض العارفین ص 148 و صبح گلشن 507 و ریحانهالادب ج 4 ص 167 وهفت اقلیم (ذیل اقلیم چهارم) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز جزا
فرهنگ لغت هوشیار
خود پلید چیزی که نجاست ذاتی آن باشد مانند پلیدی انسان و سگ و خوک مقابل نجس بالعرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنام الدین
تصویر سنام الدین
بنلاد دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوم الدین
تصویر یوم الدین
روز قیامت، روزشمار
فرهنگ فارسی معین